میانسالی

شخصی

میانسالی

شخصی

سال نو میارک

نمیدونم  روزگار چطوری پیش بره  و نمیدونم روزی برگردم به روزهایی که وقتمو به نوشتن در وبلاگ میگذروندم . یا نه .

با شوق و ذوق  منتظر خوندن نظرات بودم  و  گاهی بیش از ده بار پستمو ویرایش می کردم .دوران شیرینی بود و تجربه ها و لحظات خوبی داشتم ، دوستای خوبی پیدا کردم و متاسفانه هیچ کدومشون برام نموندن . هرچه بود گذشت .اونقدر ننوشتم که امیدی ندارم کسی این مطلبو بخونه  ولی می نویسم به یاد دوستان

 حالا که بعد از چند ماه به بهانه ی نزدیک شدن عید دوباره دستم به کیبورد رفت . سال خوبی برای همه آرزو میکنم . برای همه اونایی که اسمشون یادم میاد و اونهایی که متاسفانه اسامیشون فراموشم شده (من خیلی فراموش کارم  ).

 نسرین . مسی . افشین . جواد شریدل .افسانه. صفا  . طلا . و خیلی های دیگه که امیدوارم همه هر جا هستند خوش باشند. حالا که اینجا رسیدیم دوست دارم یه خاطره از ماه عسلم بگم 

ماه عسل ما شیراز بود تصادفا و با پرسیدن یک آدرس با خانومی آشنا شدیم که خودشون را   استاد دانشگاه معرفی کردند وباب  رفاقت باز شد ، از ما خواست که حتما به خونش بریم و متاسفانه نرفتیم . دوسال بعد که بهش زنگ زدیم گفت که در جریان انتخابات 88 از دانشگاه اخراجش کردند و بسیار اذیت شده و ...و حال روزش اصلا خوب نیست و گفت : فعلا بهتره بهم زنگ نزنید !!!. .

بعد از اون تماس همیشه خودمو سرزنش می کنم چرا اونشب دعوتشو قبول نکردیم . زندگی خیلی بی ارزش و دوستی ها خیلی ارزشمند هستند . درود به همه دوستان و درود به خانم "شول" 

نوشتن از عشق میاد

احساس عاشقی واسه عاقل جماعت تا قبل از ازدواجه ،بعد از اون، زنها یا افسرده میشن یا دنبال خرید زلم زینبو هستند یا دماغ عمل می کنن  یا باسنشونو میارن بالا  یا میرن سفره ارایی یا شرینی پزی  یا گل سازی یا .... یا بچه دار شدن و وقت سرخاروندن ندان  . مردها هم یا خانم باز میشن یا خودشونو با پول ارضا می کنن یا بچه دار شدن ووقت سرخاروندن ندارن .( واقعا دنیای مردا خیلی کوچیکه .) واسه همینه اونایی که تو نت می نویسن مجردن . این نظر منه . نظری که اندازه سر سوزنی  روش پافشاری هم نمی کنم . اصلا خیلی وقته  من به این درد دچارم . به نظراتم احترام نمیذارم . نظرات دیگران هم چرته .حتی نظراتی که برآیند نظرات عمومی مردمه هم زرپ  زرپ  مثال نقضشون را می بینم  .اما درمقایسه با نظرات خودم  به نظرات دیگران احترام میذارم وفقط از روی احترام بهشون نمی شا..م . مابقی افرادی که متاهلن و هنوز شعله عشق تو وجودشونه جزء ده در صد دیونه های عالمن . اونا هم محترمن ، نظراتشونم محترمه 


منظورم از نوشتن، نوشتنه نه واتس آپ و گروه و این خالزنک بازیها 

شهرزاد

از بسکه همه جا تعریف سریال شهرزاد را شنیدم  مشتاق بودم ببینمش . حالا چند شبیه که یه سی دی کارتون واسه کوچولو میذاریم و خودمون میشینیم پای سریال . خدایی قشنگه همه چیزش قشنگه . بازی بازیگرا و فیلمنامه و .... . 

آخر هر قسمت خانمم میگه حتما پول سریال را بریز به حسابشون .منم میگم : حتما . 

توصیه میکنم حتما ببینید  وخوتونو از شر سریالهای آبکی تلویزیون و ماهواره راحت کنید .

دیشب از تلویزیون تیزر تبلیغاتی کمیته امداد گریم انداخت . خدا را شکر هنوز کمی آدمی درونمون هست  

 

 

 پ ن :از حق نگذریم سازنده های کلیپ هنر مند بودند 

ما به نقطه بر میگردیم

چی شد که  نوشتن اختراع شد   . یک نفر  می خواست بگه یه  پرنده را دیدم . غرورش اجازه نمیداد دستاشو باز کن قار قار کنه .دو روزمینشست با چکش و میخ  یک پرنده  روی سنگ در بیاره بکشه . بعد هر که می دید متوجه نمی شد چی کشیده . اخرش خودش دستاشو باز می کرد و قار قار می کرد   .چند روز بعد یه دختر دولا شد ببینه این خطخطی ها چیه کشیده  نویسنده عاشق شد زرتی  یه پنج وارونه کشید .  آسمون صدا کرد،با ورود احساسات به نوشتن  خط اختراع شد .تازه شروع شد . فرهاد هی نوشت هی نوشت و هی مردم خوندن . "کلیدر" ده جلدی هم نوشت و مردم هی  خوندن .دیگه هیچ کس حرف نمی زد همه فقط می نوشتن و می خوندن . تا کامپیوتر درست شد . یه مشت بچه قرتی که تا حالا تیشه دست نگرفته بودن   شروع کردن چیلیک چولوک کردن ،صدایی شبیه آدامس جویدن .همینجور خواننده زیاد شد و نویسنده ها  زیادتر . و خوانندها تنبل  و نوشته کوتاهتر . دیگه" کلیدر" نمینوشتن  . حتی "همسایه ها " هم نمی نوشتن . دولت آبادی رفت خارج . احمد محمود مرد . نسلها منقرض شد .  نویسنده ها و خواننده های ک و ن گشاد متولد این نسلن.نوشته ها شد ده خطی .بعد شد نه خطی بعد و بعد .....

اول مطلبو می رسوندن . بعد احساسو می رسوندن .بعدش از این بدتر  شد ،یه چیزی مینوشتن که خواننده احساس خودشو داشته باشه. مثل گرفتن یه  نیشگون کوچولو . مشت و مال رسید به نیشگون . به اینجا رسید که یه مطلب میخوای بنویسی ،موضوعو مینویسی یادت میره متنشو بنویسی و شیر میکنی  . هزار تا لایک میخوره . ما به نقطه بر میگردیم به قرآن

فرهاد هرچند دیگه جوون نیست و به میانسالی رسیده  اما هنوزم هست  .فقط باتیشه زده وسط مونیتور و مثل بز داره نگاهش میکنه.