-
سال نو میارک
سهشنبه 25 اسفند 1394 12:56
نمیدونم روزگار چطوری پیش بره و نمیدونم روزی برگردم به روزهایی که وقتمو به نوشتن در وبلاگ میگذروندم . یا نه . با شوق و ذوق منتظر خوندن نظرات بودم و گاهی بیش از ده بار پستمو ویرایش می کردم . دوران شیرینی بود و تجربه ها و لحظات خوبی داشتم ، دوستای خوبی پیدا کردم و متاسفانه هیچ کدومشون برام نموندن . هرچه بود گذشت .اونقدر...
-
نوشتن از عشق میاد
شنبه 19 دی 1394 09:21
احساس عاشقی واسه عاقل جماعت تا قبل از ازدواجه ،بعد از اون، زنها یا افسرده میشن یا دنبال خرید زلم زینبو هستند یا دماغ عمل می کنن یا باسنشونو میارن بالا یا میرن سفره ارایی یا شرینی پزی یا گل سازی یا .... یا بچه دار شدن و وقت سرخاروندن ندان . مردها هم یا خانم باز میشن یا خودشونو با پول ارضا می کنن یا بچه دار شدن ووقت...
-
شهرزاد
یکشنبه 13 دی 1394 08:05
از بسکه همه جا تعریف سریال شهرزاد را شنیدم مشتاق بودم ببینمش . حالا چند شبیه که یه سی دی کارتون واسه کوچولو میذاریم و خودمون میشینیم پای سریال . خدایی قشنگه همه چیزش قشنگه . بازی بازیگرا و فیلمنامه و .... . آخر هر قسمت خانمم میگه حتما پول سریال را بریز به حسابشون .منم میگم : حتما . توصیه میکنم حتما ببینید وخوتونو از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذر 1394 12:22
دیشب از تلویزیون تیزر تبلیغاتی کمیته امداد گریم انداخت . خدا را شکر هنوز کمی آدمی درونمون هست پ ن :از حق نگذریم سازنده های کلیپ هنر مند بودند
-
ما به نقطه بر میگردیم
یکشنبه 22 آذر 1394 09:05
چی شد که نوشتن اختراع شد . یک نفر می خواست بگه یه پرنده را دیدم . غرورش اجازه نمیداد دستاشو باز کن قار قار کنه .دو روزمینشست با چکش و میخ یک پرنده روی سنگ در بیاره بکشه . بعد هر که می دید متوجه نمی شد چی کشیده . اخرش خودش دستاشو باز می کرد و قار قار می کرد .چند روز بعد یه دختر دولا شد ببینه این خطخطی ها چیه کشیده...
-
موسسه ی نمیدونم چی چی
چهارشنبه 18 آذر 1394 19:20
من درک نمیکنم چطور میشه یک موسسه تا نپکیده مجاز است وبه محض پکیدن غیر مجاز می شود . گولد کوییست پول هر ننه قمری را خورد تا وقتی که کسی از هفتاد میلیون نموند که یا بره تو یا خودش به تشخیص خودش نره . چه جوونهایی که زندگیشون و پولی که با زحمت فراوون جمع کرده بودند را ریختن تو حلقوم شرکتهای هرمی و بد تر ازاون سالهی طلایی...
-
اخیرا وقتی با زنم جر و بحث میکنم بابامو تو خودم میبینم
شنبه 14 آذر 1394 12:30
اخیرا وقتی با زنم جر و بحث میکنم بابامو تو خودم میبینم . هوری دلم می ریزه . اصلا انگار اون چیزا که باید سر آدم بیاد میاد ونمیتونی جلوی سیل حوادثو بگیری . یه باری هم خوندم "احساس عاشقی چیزی نیست جز ترشح یک سری از هورمونها ."یه کمی پیچیده تر از یلند شدن قامت آلت تناسلی ولی نه خیلی پیچیده تر . همه ی اینها یه...
-
به مار ماهی مانم نه این تمام نه آن تمام
یکشنبه 8 آذر 1394 18:46
من شاگرد تنبل مدرسه وبلاگ نویسی در بلاگفا بودم . از اون همه نوشتن و به جایی نرسیدن خسته نشدم .ولی بلاگفا خسته شد مثل معلمی که تو چشای گرد شاگرد خنگش نگاه میکنه و دو دستی میرنه تو سر خودش، پس به اینجا اومدم . امیدوارم تجربه ی خوبی باشه.حالا که این چرت و پرتهارو مینویسم خوشحالم نمیدونم چرا، یه حس خوبی دارم حس شاگرد...