نمیدونم روزگار چطوری پیش بره و نمیدونم روزی برگردم به روزهایی که وقتمو به نوشتن در وبلاگ میگذروندم . یا نه .
با شوق و ذوق منتظر خوندن نظرات بودم و گاهی بیش از ده بار پستمو ویرایش می کردم .دوران شیرینی بود و تجربه ها و لحظات خوبی داشتم ، دوستای خوبی پیدا کردم و متاسفانه هیچ کدومشون برام نموندن . هرچه بود گذشت .اونقدر ننوشتم که امیدی ندارم کسی این مطلبو بخونه ولی می نویسم به یاد دوستان
حالا که بعد از چند ماه به بهانه ی نزدیک شدن عید دوباره دستم به کیبورد رفت . سال خوبی برای همه آرزو میکنم . برای همه اونایی که اسمشون یادم میاد و اونهایی که متاسفانه اسامیشون فراموشم شده (من خیلی فراموش کارم ).
نسرین . مسی . افشین . جواد شریدل .افسانه. صفا . طلا . و خیلی های دیگه که امیدوارم همه هر جا هستند خوش باشند. حالا که اینجا رسیدیم دوست دارم یه خاطره از ماه عسلم بگم
ماه عسل ما شیراز بود تصادفا و با پرسیدن یک آدرس با خانومی آشنا شدیم که خودشون را استاد دانشگاه معرفی کردند وباب رفاقت باز شد ، از ما خواست که حتما به خونش بریم و متاسفانه نرفتیم . دوسال بعد که بهش زنگ زدیم گفت که در جریان انتخابات 88 از دانشگاه اخراجش کردند و بسیار اذیت شده و ...و حال روزش اصلا خوب نیست و گفت : فعلا بهتره بهم زنگ نزنید !!!. .
بعد از اون تماس همیشه خودمو سرزنش می کنم چرا اونشب دعوتشو قبول نکردیم . زندگی خیلی بی ارزش و دوستی ها خیلی ارزشمند هستند . درود به همه دوستان و درود به خانم "شول"